کد مطلب:2771 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:324

7 - امامیه
امام در لغت به كسی گفته می شود كه به او اقتدا شود و مردم از او پیروی كنند. (80) چنان كه می بینیم معنای لغوی شیعه و امام كاملا متناسب و متمم یكدیگرند؛ شیعه به معنی پیروان است و امام كسی است كه از او پیروی می شود. به این ترتیب ، نقش اساسی دو مفهوم قرآنی ((امام )) و ((امت )) كه هر دو از یك ریشه لغوی هم به دست می آید، در فرهنگ تشیع معلوم می شود.

امامیه یا شیعه اثنی عشریه در اصطلاح به كسانی گفته می شود كه گذشته از اعتقاد به امامت و خلافت بلافصل علی علیه السلام ، پس از او حسن بن علی علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام و نه فرزند حسین علیه السلام را كه آخرین آنها مهدی موعود(عج ) وامام قائم و غایب از دیده هاست ، به امامت می پذیرند. (81)

همان گونه كه خواهیم دید، دو مكتب معتزله و اشاعره تا حد زیادی بازتاب جریانهای متضاد اعتقادی رایج در جامعه اسلامی بودند و در زمان و شرائط مشخصی اعلام موجودیت كردند. مكاتب دیگر، مانند خوارج و مرجئه نیز از این وضع مستثنا نبودند و غالبا به صورت انفعالی و در واكنش به حوادث اعتقادی یا سیاسی آن دوران متولد شدند. اما وضعیت امامیه به گونه ای دیگر بود. به اعتقاد شیعه و بر اساس پاره ای روایات اهل سنت ، جانشینان پیامبر دوازده تن بودند كه از زمان پیامبر، دست كم برای گروهی از اصحاب آن حضرت ، با اسم و نسب مشخص بودند. نخستین امام ، علی علیه السلام ، همراه و همراز پیامبر و شاگرد مخصوص آن حضرت بود. وی گذشته از اینكه از تعالیم عمومی پیامبر بهره مند می شد، از علوم و اسرار وحی نیز بهره می گرفت و تفسیر قرآن و معارف اعتقادی اسلام را در محضر حضرتش به طور كامل فرا گرفت . او نیز، گذشته از اینكه معارف دینی را در ضمن سخنان و خطبه های متعدد برای همگان بیان می كرد، معارف عمیقتر را برای فرزندان و نیز اصحاب خاص خویش توضیح می داد و حتی معارف و احكامی را كه از پیامبر آموخته بود در ضمن آثار و نوشته های خود به فرزندانش منتقل ساخت . به این ترتیب ، این سنت ، سینه به سینه به دیگر امامان گشت و علوم ناب آسمانی به امامان و پیروان آنها توسط حاكمان بنی امیه ، امامیه به عنوان یك گروه منسجم با یك مدرسه كلامی و اعتقادی خاص فرصصت بروز و ظهور نیافت . تا اینكه امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام با اندكی فرصتی كه از نزاع میان امویان و عباسیان به دست آوردند، توانستند در كنار فقه و دیگر معارف شیعه ، كلام امامیه را نیز بنیان نهند. ایشان با برپایی كلاسهای متعدد و تعلیم شیعیان ، متكلمان برجسته ای همچون هشام بن حكم ، هشام بن سالم ، مؤ من طاق و طیار را تربیت كردند كه هر یك در موضوع یا رشته ای خاص از كلام ، سر آمد دیگران بودند.(82) در واقع این متكلمان با اعتقاد به عصمت و خطاناپذیزی امامان خویش ، معارف اعتقادی را از آن بزرگواران فرا می گرفتند و خود با استدلال و بیان عقلی به دفاع از آن می پرداختند. در یكی از روایات آمده است كه هشام بن حكم پس از گزارش یكی از مناظرات خود به امام صادق علیه السلام ، در جواب پرسش امام كه فرمود: این مطلب را از كه آموخته ای ، گفت اصلش را از شما گرفتم و خودم آن را تاءلیف و تنظیم كردم .(83)

كلام امامیه نه با عقل گریزی اصحاب حدیث و حنابله موافق بود، و نه با عقل گرایی افراطی و جدلی معتزله همراهی داشت . همچنین كلام شیعه با جمودگرایی اشعری و نادیده انگاشتن نقش تعقل در كشف عقاید سرآشتی نداشت .

قرآن ، سنت پیامبر و اهل بیت و نیز عقل از منابع معارف شیعه به شمار می آمد. تاریخ تفكر شیعه گواهی می دهد كه متكلمان امامیه با اجتهاد عقلی از قرآن و احادیث بهره ها می گرفته اند و با ادله و شواهد عقلی ، معارف برگرفته از كتاب و سنت را تبیین و تنسیق می كردند. اصولا پیامبر اكرم (ص ) و امامان علیه السلام خود از نخستین كسانی بودند كه زمینه بیان معارف اعتقادی و همچنین احتجاج و گفتگوی علمی با مخالفان را هموار كردند. احادیث فراوانی كه از اهل بیت درباره مسائل اعتقادی وارد شده است ، نشان از راه و روشی خاص در بهره گیری از عقل و جدال احسن با مخالفان دارد، شیوه ای بدیع كه در میان متكلمان عصر كمتر برای آن نمونه ای می توان یافت . كتاب توحید صدوق و احتجاج طبرسی می تواند شاهدی بر این مدعا باشد كه ما در مباحث بعدی به اختصار از آنها یاد خواهیم كرد. بنابراین پیامبر و امامان شیعه نه تنها خود ترویج كننده گفتگو پیروامون مسائل اعتقادی بودند، بلكه آنان را می توان نخستین متكلمان و مدافعه گران در تقابل و تعارض اندیشه های گوناگون با دین اسلام دانست . در مباحث آینده با روش و مفهوم خردگرایی در شیعه و نیز با شرایط مناظره از این دیدگاه آشنا خواهیم شد.

اصول دین در مكتب امامیه

متكلمان امامیه از گذشته های دور پنج اصل را به عنوان اصول عقاید معرفی می كردند كه عبارت از: توحید، عدل ، نبوت ، امامت و معاد. انتخاب این پنج اصل نه به دلیل انحاصر مسائل اعتقادی در آنها، بلكه به دلیل اهمیت بسیار این اصول در مقایسه با دیگر معارف اعتقادی بوده است . البته بسیاری از مباحث مهم اعتقادی دیگر، به عنوان زیر مجموعه اصول فوق و در ذیل آنها مورد بحث قرار می گیرد.

از دیدگاه امامیه ، توحید و عدل از دیگر اصول اعتقادی بسی مهمتر بوده است و در احادیث این دو اصل به عنوان پایه های اساسی دین معرفی شده است .(84) از دیر باز تفسیر خاص امامیه و معتزله از این دو اصل آنها را از سایر فرقه های كلامی جدا ساخت است ؛ از این رو به این دو گروه ((اصحاب التوحید و العدل )) یا گاه به اختصار ((عدلیه )) می گفتند. اصل امامت نیز ویژگی اصلی امامیه بود و آنان را از دیگران و حتی از معتزله جدا می كرد. اهمیت این اصل تا آنجاست كه در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیه السلام آمده است كه ((هر كس امام خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است )).(85)

شایان ذكر است كه شیعه علی رغم پاره ای اختلافات ، در بسیاری از عقاید با دیگر مسلمانان اشتراك دارد كه در اینجا از تاءكید بر آنها خودداری می شود.

در ادامه به برخی عقاید مهم امامیه اشاره می كنیم :

1. توحید: هر چند اصل توحید در میان متكلمان مسلمان محل اتفاق است ، اما دیدگاه امامیه در تبیین توحید صفاتی و افعالی با سایرین تفاوتهای مهمی دارد. آنان درباره توحید صفاتی ، عقیده اشاعره را كه برای خدا صفات زاید بر ذات قائل بودند نمی پذیرند و نیز نظریه برخی معتزله را كه منكر صفات خداوند بودند و یا به نیابت ذات از صفات باور داشتند، مردود می دانند.

از نظر متكلمان امامیه ، هر چند معنا و مفهوم صفات خدا با ذات او متفاوت است ، اما ذات و كلیه صفات ، دارای یك مصداق واحد هستند. به دیگر سخن ، صفات حق تعالی عین ذات اوست و یك حقیقت واحد بیش ‍ نیست .

درباره توحید افعالی ، اشاعره به انحصار فاعلیت در خداوند و معتزله به فاعلیت مستقل انسان در افعال خویش معتقد بودند، ولی در مكتب امامیه این دو نظریه به صراحت مورد تردید و تكذیب قرار گرفته است ؛ زیرا از یك سو انسان در افعال خویش مؤ ثر بوده و افعال در واقع از آدمی صادر می شود، و از سوی دیگر، قدرت انتخاب و تاءثیرگذاری انسان در طول فاعلیت خداست (توضیح این مطلب را در مبحث بعد خواهیم دید).

2. اختیار و آزادی : امامیه ، برخلاف اشاعره ، به اختیار و آزادی انسان و تاءثیرگذاری او در رفتار خویش اعتقاد دارد، الما این اختیار هرگز به تفویض ‍ - كه اعتقاد معتزله است - نمی انجامد و وانهادگی انسان به خویش و بركناری مشیت و اراده الهی از تاءثیر و دخالت در امور انسان و جهان را نمی پذیرد. از این دیدگاه . قدرت اختیار انسان در طول اختیار خداست و همان طور كه هستی انسان دائما از سوی پروردگار افاضه می شود، قدرت اختیار و انجام كار را نیز به همان صورت از خداوند دریافت می كند. این گونه نیست كه خداوند قدرت انجام كار را به انسان واگذار و تفویض كند و از آن پس خود توان تاءثیر بر افعال انسان را نداشته باشد، بلكه چون مالكیت انسان نسبت به توانایی انجام كار، در طول مالكیت خداست ، خداوند نیز نسبت به این قدرت مالكتر و قادرتر از انسان است . بنابراین باید گفت كه قدرت اختیار انسان متوقف بر اجاره و مشیت الهی است و خدا هر لحظه كه بخواهد می توان اصل قدرت را از انسان باز ستاند و یا از تاءثیر آن در رخداد فعل جلوگیری كند. این مطلب در روایات شیعه و در گفتار اهل بیت و به صورت یك قاعده كلی بیان شده است و درباره آن سخن فراوان گفته اند: ((لاجبر و لا تفویض ولكن امر بین الامرین ))(86). این قاعده هماره یكی از امتیازات كلامی شیعه به شمار می آمده است .

یكی از ادله متكلمان امامیه در رد نظریه جبر، منافات داشتن این نظریه با عدل الهی است ؛ زیرا مجبور كردن انسانها بر گناه و سپس مجازات آنها به دلیل ارتكاب آن ، كاری قبیح و ظالمانه است .(87) از این رو، بحث اختیار و آزادی انسان از نظر شیعه همواره با نظریه عدل الهی پیوندی ناگسستنی و استوار داشته است .

3. عدل : متكلمان امامیه صفت عدل را به عنوان یكی از جامعترین صفات فعل خدا در نظر گرفته اند و از این رو بسیاری از مباحث مربوط به افعال الهی را در ذیل اصل عدل مندرج می ساخته اند. از نظر ایشان ، عدل الهی به معنای منزه بودن خدا از ارتكاب افعال قبیح و اخلال به واجبات و لزوم انجام دادن كارهای درست و نیكوست .(88) امام اشاعره معتقدند كه خداوند هر فعلی انجام دهد همان عدل است ؛ زیرا او مالك همه موجودات است و مالك در ملك خویش هرگونه كه بخواهد، تصرف می كند.(89) متكلمان امامیه در رد این سخن دلائلی آورده اند؛ از جمله گفته اند كه برخی افعال به خودی خود عقلا قبیح و ظلم است ؛ از این رو خداوند چنین كاری انجام نخواهد داد. برای نمونه می توان به مجبور كردن انسانها به گناه و كیفر دادن آنها به خاطر گناهان یا تكلیف بمالایطاق اشاره كرد. البته این موضوع نیز ریشه در یكی از مباحث بحث انگیز كلامی ، یعنی مساءله حسن و قبح افعال دارد. در حقیقت تفسیرهای گوناگون از مساءله عدل الهی در بین متكلمان مسلمان ، به تلقی و برداشت آنان از حسن و قبح عقلی و شرعی باز می گردد.

4. حسن و قبح افعال : نظریه امامیه در مساءله حسن و قبح دارای دو عنصر اساسی است : نخست آنكه خوبی و بدی به عنوان یكی از ویژگیهای اعمال در نظر گرفته می شود (كه از این به حسن و قبح ذاتی ، در مقابل الهی ، تعبیر می شود) و دیگر آنكه عقل آدمی را بر درك خوبی و بدی اعمال توانا می داند (كه از این بح حسن و قبح عقلی ، در مقابل شرعی ، تعبیر می شود). با وجود این ، امامیه معتقدند كه انسان به دلیل محدودیت عقل و آگاهی ، قادر نیست ارزش همه افعال را به درستی درك كند؛ نیازمند دین و شریعت است . اما اشاعره معتقدند كه افعال خود دارای خوبی و بدی نیستند و حتی اگر هم چنین می بود، عقل آدمی از درك این ویژگیها عاجز و ناتوان است . امامیه بر اساس نظریه خویش در حسن و قبح افعال ، می كوشد تا افعالی را كه عقل ذاتا قبیح و ناشایسته می داند، از خداوند متعال سلب كند. اما اشاعره كه حسن و قبح ذاتی و عقلی را قبول ندارند، بر آن اند كه خدا هر كاری انجام دهد همان عدل و خوب است ، نه اینكه خداوند فعلی را كه عقل آن را ذاتا خوب و عدل می داند، انجام خواهد داد.

5. رؤ یت خدا: امامیه معتقد است كه خداوند متعال به هیچ صورت ، در دنیا و آخرت با چشم قابل رؤ یت نیست ؛ زیرا دیده شدن از ویژگیهای موجود مخلوق مادی یعنی جسم است . البته در احادیث امامان به نوع دیگری از رؤ یت - رؤ یت قبلی - اشاره شده است كه تنها مردود نیست ، بلكه از آن به عنوان عالی ترین نوع معرفت آدمی نسبت به خدا یاد می شود. این مشاهده و رؤ یت نه تنها در آخرت حاصل می شود، بلكه در همین دنیا نیز ممكن و میسر است . آنگاه كه از امام علی علیه السلام درباره رؤ یت پرسیده شد كه ایا پروردگارت را هنگام پرستش دیده ای آن حضرت فرمود: ((من كسی نیستم كه پروردگاری را كه ندیده ام بپرسم ))، عرض كردند: چگونه او را دیده ای ؟ فرمود: ((دیدگان با دیدن او را درك نكنند ولی دلها با حقایق ایمان او را می بینند)).(90)

6. امامت : در بین مكاتب كلامی ، امامیه تنها گروهی هستند كه امامت را از اصول دین به شمار می آورند و بر آن تاءكید وافر دارند. دیگر حوزه های كلامی با این اعتقاد كه نصب امام بر مسلمان واجب است نه بر خداوند، امامت را یك تكلیف شرعی ماانند دیگر واجبات می دانند و آن را از فروع دین می شمارند.(91) امام امامیه ، امامت را از اصول دین می داند؛ زیرا امام را خداوند معین كرده است و نصب امام ، همچون ارسال رسل ، یكی از وظایف خداوند در هدایت بندگان است . وظیفه مردم در این میان ، معرفت و شناسایی امام و بیعت با او و پیروی از آموزه ها و فرامین اوست . این نكته را نیز باید افزود كه مفهوم ((امت )) و ((امامت )) در تفكر شیعی به كلی با انگاره دیگران تفاوت دارد؛ به اعتقاد امامیه ، امامت صرفا یك رهبری اجتماعی و حتی رهبری دینی به معنای اجرای احكام اسلامی نیست ، بلكه امامت ، رهبری امت اسلام در همه شؤ ون حیات بشری اعم از اعتقادی ، عملی ، اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی است . از سوی دیگر، امام یك شخص ‍ و یا یك شخصیت عادی نیست كه مردم او را به میل خویش برگزینند و او را به حل و فصل امور عادی و روزمره بگمارند، بلكه امام فردی معصوم از گناه و خطاست و رسالت سنگین استمرار راه نبوت را بر دوش دارد. بنابراین امام در همه شؤ ون پیامبر، غیر از تلقی وحی و شریعت ، جانشین اوست و از وظایف امام ، ابلاغ احكام و معارفی است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به دلیل نبود شرایط در ابلاغ آنها توفیق نیافت .

امامت برای امامیه نه تنها یكی از مهمترین اصول اعتقادات است ، بلكه جایگاه امامیه را در بسیاری دیگر از عقاید روشن و مشخص می سازد. یكی از ویژگیهای امام ، مرجعیت دینی و اعتقادی است و بدیهی است كه شیعیان در مسائل اعتقادی خود از امامان و احادیث آنها كمك می گیرند. به این ترتیب امامت یك اعتقاد محوری و ویژگی اصلی امامیه است و دیگر عقاید ممتاز امامیه به امامت باز می گردد. از دیگر عقاید امامیه كه برگرفته از گفتار امامان است ، می توان از بداء، تقیه ، عذاب قبر، شفاعت و رجعت ، نام برد.